سایت عاشقانه فصل گرم عاشقی
شعر های عاشقانه - عکسهای عاشقانه - عکسهای رومانتیک-داستان عاشقانه-فیلم عاشقانه-مطالب عاشقانه - فصل های عاشقانه-فصل سرد عاشقی -عشق - وب عاشقانه
سلام به این وبلاگ (mylove94.avablog.ir)خوش اومدید این وبلاگ بروز است ،من وهمکارانم مطالبی را در این وبلاگ قرار داده ایم شما نیز پس از مطالعه مطالب نظربدهید تماس با ما 09303303447
دوست دارم چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی خواب ببینم که مال من شده ای و شاه بیت غزل های لال من شده ای چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض جواب حسرت این چند سال من شده ای چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟ تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای هنوز نذر شب جمعه های من اینست که اتفاق بیفتد حلال من شده ای که اتفاق بیفتد کنارتان هستم برای وسعت پرواز بال من شده ای میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم تو چیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی کردابم تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید تورا کدام خدا تو را کدام جهان تو از کدام ترانه تو از کدام صدف تو در کدام چمن همره کدام نسیم تو از کدام سبو چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه که ذره ها وجود تو را که می بیند به رقص می آیند سرود می خوانند مرا همین بگذارند یک سخن با تو به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر! به من بگو که برو در دهان شیر بمیر بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف ستاره ها را از آسمان بیار به زیر تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه که صبر راه درازی ، به مرگ پیوسته ست تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه تو دور دست امیدی و پای من خسته ست همه وجود تو مهر است و جان من محروم چراغ چشم تو باز است و راه من بسته ست نی خواهم و نه طرف چمن نه یار جوان نه باده صاف كهن خواهم كه به خلوتكده ای از همه دور "من باشم و من باشم و من باشم و من " میخوآم بــهـِت فـکر نکنم !
عکســـــت را نگــــاه میکنــــم
لطفـاً دستگـاه شـوکـ را خـامـوش کـُن
بــراے ِعوض ڪـرﬤ טּ ِﬤ نـیـآ
هی فلانی!
ﺯﻣﯿﻦ ﻧﻠﺮﺯ ... !
ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ
روزی میرسد که در خیال خود
خسته ام ....
من خسته ام ....
هــوس کــرده ام
یکی باید باشد
دُختَر بآش..
با تو هستم سهراب ..
من یک زنم!
خیلی وقته دیگه زندگی خوش نمی گذره… فقط… میگذره ولی............
امروز فهمیدم تنهایی یعنی ..
از دلَت بپرس مــال ِ کیست ؟
زمانی است
که مردی یا زنی به خاطر
طبیعی ترین نیازش
به معصومی بگوید
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه
به داشته ها و نداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت را کنار بزنی
و با خودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر از اول بود ؟!
که بودن و نبودنش مهم باشد …
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
کدام نشاه دمیده از تو در تن من
چه آرزوی محالیست زیستن با تو
دلمــو میزنــم به اون راه...
ولی نمیدونم چرآ همه راه ها آخرش به تو ختم میشه
آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود امــــــا ،
پیـــــــرم میکنــــد ...!
و لبـانت را ببنـــد
جملـــه هـای عاشقـــانـه دیگــر فـایـده نـدارد !
روی همیـــــــــن دیـــــــــوار مجـــازی می نویســــــــم !
از لــج تــــــــو . . .
از لـــج خــــــــودم . . .
که حاضـــــــر نبــودیــــــــم یک بار
ایـــــــن هــــا را واقعـــــــی بــه هـــم بگوییــــــــم. . . !
برچسبها:
نیازے بہ خونـﬤ טּ ِ روزنامہ هاے ِ سیاسے نیست!
نیازے به تغییر ِ ڪـآبینہ و رییس ِ جمهور و هیات ِﬤولت نیست !
و نیازے به تجمّعات ِ بیش از ﬤو نفر هـґ نیست !
گاهے
تنـها ﬤو نـــفر
مـے تــونـنــﬤ
تمـــــــام ِ ﬤنــــــیـا را
پشت ِ میز ِ ڪـافــہ اے
مثـل ِ یـڪ حبّـہ قــنـﬤ ﬤر فـنــجــانے چـــاے
بہ هـــґ بـــزنـنـﬤ !
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ !
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ پسران ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﮔﺸﺖ ارشاد ﻣﻴﻠﺮﺯﺩ،
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻧﻚ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﻠﺮﺯﺩ،
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﭘﺴﺮﻱ ﺍﺯ ﻓﻜﺮ ﺑﻴﻜﺎﺭﻱ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺮﺯ ﺑﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﻴﺮﺳﺎﻧﺪ،
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻡ ﺑﺮ ﭘﻴﺸﺎﻧﻲ ﭘﺪﺭ ﻣﻴﻠﺮﺯﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﻱﻣﻐﺎﺯﻩﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﺪ،
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﻱ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻴﻠﺮﺯﺩ، ﻭﻗﺘﻲ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯﻣﻨﺎﺳﺒﺖﻫﺎﻱ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥﻣﻴﺮﻭﺩ.
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﻴﻠﺮﺯﺩ .
ﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖﮐﻪ ﺑﺮﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﻧﺪ !
ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﯿﺎ ﺯﻣﻴﻦ. ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﻴﺎ ...
تنم سرد است
سرد
احساساتم یخ زده است
قلبم نمیزند
مغزم فاسد شده است
فقط نفس میکشم
و اکسیژن هوا را حرام میکنم
در خاک به سر بردن میان کرم ها ارزشش بیشتر است
از کنار موجوداتی که اسم خودشان را
گذاشته اند "انسان"
خسته ام!!
ﺑﺎ ﻧﻮﺭﯼ ﺿﻌﯿﻒ،ﻟﺮﺯﺷﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻢ
ﭼـــــــــــﺸــﻢ ﻫــﺎﯾــﻢ ﺭﺍ ﻣــﯿـــﻤــﺎﻟــﻢ
1new massage
ﻗﻠﺒﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﭙﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻟﻮﺩ ﺷﻮﺩ!!
ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ !ﭼﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﺤﺎﻟﯽ ...
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ
جای خالی ام را حس کنی
در دلت با بغض بگویی:
"کاش اینجا بود"
اما من دیگر
به خوابت هم نمی آیم !!!
باور کن !
از این سوال بی جواب
که هر لحظه می پرسم..
یعنی الآن کجاست......!؟
وغرورم اجازه نمی دهد از پا بیفتم ...
حتی تبرهایی که در ریشه هایم گیر کرده اند با تعجب نگاهم می کنند
این درخت مگر چند ساله است؟؟
مـــن بـــاشـم
کـــه تـــو بـاشـــی
و هیچـکـس نبـاشـــد
و دیگر هیچ نمی گویم …!
به تو …
سکوت را دوست دارم
به خاطر ابهت بی پایانش …
همانکه وقت درد همدردت شود
صورت به عرق نشسته ازدردت را بوسه زند
وتو تمام دردت را دردستانش بفشاری
واو مردانه برای تسکینت آغوشش را تنگ ترکند
یکی باید باشد
همانکه وقتی بخاطرحضورش تشکرمیکنی
لبخند زنان بگوید درهمه شرایط با توام
وتو اینبار نه ازعشقت که ازخدایش تشکرمیکنی
دُختَرونهـ نآز کُـטּ..
دُختَرونهـ فِکر کُـטּ...
دُختَرونهـ اِحسآس کُـטּ...
دُختَرونهـ اِسـتِدلآل کُـטּ...
دُختَرونهـ زِندِگـے کُـטּ...
اَمّـآ بِدوטּ غَم رو بهـ اِشــتبآه تو فَرهَنگـِ دُختَرونهـ تو جآ دآدטּ..
اینـے کهـ تو وجودِ توئهـ و اِسمش رو اِحسآس گُذآشتَـטּ...
مُقَدسـهـ بیهــوده نَشکَنش..
تو که گفتی: گل شبدر چه کم از لاله عاشق دارد؟
راست می گویی تو !
چه تفاوت دارد قفس تنگ دلم .. خالی از کس باشد؟
یا به قول تو پر از ناکس و کرکس باشد ؟
من نه تنها چشمم .. واژه را هم شستم ..
فکـــر را ..
خــاطــره را ..
خــواب یــک پــنــجــره را ..
زیر باران بردم .. چتر ها را بستم ..
من به این مردم شهر پیوستم ..
من نوشتم همه حرف دلم ..
آرزو کردم و گفتم که ..
هـــوا ..
عـــشــق ..
زمــیــن ..
مال من است ..
ولی افسوس نشد ..!
زیر باران من نه عاشق دیدم نه که حتی یک دوست !!
"زیر باران من فقط خــیــس شدم"
نه جنس دوم ،
نه یک موجود تابع ،
نه یک ضعیفه،
نه یک تابلوی نقاشی شده ،
نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت...
باور داشته باش
من هم اگر بخواهم ،
می توانم خیانت کنم ،
بی تفاوت و بی احساس باشم ،
بی ادب و شنیع باشم ،
بی مبالات و کثیف باشم ....
اگر نبوده ام و نیستم ،
نخواسته ام و نمی خواهم!!
من زنم…
بی هیچ آلایشی…
حتی بی هیچ آرایشی !
او خواست که من زن باشم …
که بدوش بکشم،بار تو را که مردی !
..... و برویت نیاورم که از تو قویترم ...
آری من زنم...
او خواست که من زن باشم ...
همچنان به تو اعتماد خواهم کرد ...
عشق خواهم ورزید ...
به مردانگی ات خواهم بالید ...
با تمام وجود از تو دفاع خواهم کرد ...
پشتیبانت خواهم بود ... و تو ...
مرد بمان!
این راز را که من مرد ترم
به هیچ کس نخواهم گفت !!
.
.
.
بارآخر،من ورق رابادلم بر میزنم!بار دیگرحکم کن ! امانه بی دل! بادلت،دل حکم کن !
حکم دل::
هر که دل دارد بیاندازد وسط !
تا که ما دلهایمان را رو کنیم ! دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود !
پس ،به حکم عشق بازی میکنیم .
این دل من ! رو بکن حالا دلت را…!
دل نداری!!!؟؟؟
بر بزن اندیشه ات را…حکم لازم . دل سپردن ، دل گرفتن هردو لازم !!!
همه ی روز با خودت بگویی
"فراموش کرده ام"
بگویی
"دیگر نیست .. دیگر دوستش ندارم"
اما ..شب که می شود
زانوهایت را در آغوش بگیری
دیوار بشود تکیه گاه ِ سر پر ز خیالت ..
و در دل بگویی
"راستی .. ! چقدر دلم برایش تنگ بود ، تمـــام ِ روز .. ! "
تـُــو مــال ِ منــی
خُودم کشفَت کرده ام
تـُــو با مـَن مــی خندی
با مـَن گریه ِ مــی کنی
درد دلَت را به ِ مـَن مــی گویــی
دیـوانـه
دلَت برایِ مـَن تـَنگ مــی شود
ضربان قلبت با مـَن بالا مــی رود
با سُکوتَم ، با صدایَم
با حضورم ، با غیبتَم
تـُــو مــال ِ منــی
این بلاها را خُودم سَرت آورده ام
به ِ مـَن مــی گویــی دوستت دارم
وَ دوست داری
آن را از زبان ِ مَن
فقط مَن بشنوی
برای که ِ مــی توانــی خُودت را لُوس کـُنــی ؟
نازَت را بخَرد
وَ بهِ تُو دست نـَزنـَد ؟
چه ِ کـَســی با یک کلمه
با یک نگاه
دلَت را مـی ریزد ؟
بَعد خُودش آن را جَمع مــی کـُنَد وَ سَرِ جایَش مــی گـُذارد ؟
چه ِ کـَســی احســاسـاتت را تـَر وُ خـُشک مــی کـُنـَد ؟
اشکـَت را در مــی آورد
بَعد پاک مــی کـُنَد ؟
چه ِ کـَســی پیش از آن که ِ حَرفت را شُروع کـُنــی
تا ته ِ آن را نَفس مــی کشَد ؟
مَن زحمتت را کشیده ام ، تا بفهمــی هَنوز مــی تَوانــی
شیطنت کُنــی ، انتظار بِکشــی ، تَپش ِ قَلب بگیـری ، عاشق ِ شَوی
تـُــو حَق نَداری خُودت را از مَن وَ مَن را از خُودت بگیری
تـُــو حَق نَداری ، " خُودت " را از " خُودت " بگیری
مَن شکایت مــی کُنَم از طَرف هَر دویمــان
از تـُــو
به تـُــو
چه ِ کـَســی قَلب مَرا آب و جارو مــی کُنَد ، دانـه ِ مــی پاشَد
تا کلمات مثل ِ کَبوتَر
از سَر وُ کـُول ِ مَن بالا بروند ؟
چه ِ کـَســی هَمان بلاهایــی را که ِ مَن سَرِ تُو آوردم
سَرِ مَن آورده ؟
من مــال ِ تـُــوام
دیـوانــه
زَحمتَم را کشیده ای
کـَشفم کـَرده ای
نَترس
چند سُوال مــی پُرسَم وَ مــی روم
یک : چند ســال پیرت کـَرده اند ؟
دو : چند ســال جوانت کـَرده ام ؟
سه : از دلَت بپرس مــال ِ کیست ؟
چهار : اگر جای ِ خُدا بُودی ، با ما چه ِ مــی کردی ؟
پنج : کــجا برویـم ؟
دستت را بـه ِ مـَن بده
تـو کـه نیستـی ، گـریـه مـی کنـد .. !
همـه دچـارت شـدهـ ایـم ..
همـه !
PinkFly |