سایت عاشقانه فصل گرم عاشقی
شعر های عاشقانه - عکسهای عاشقانه - عکسهای رومانتیک-داستان عاشقانه-فیلم عاشقانه-مطالب عاشقانه - فصل های عاشقانه-فصل سرد عاشقی -عشق - وب عاشقانه
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می
رود من آنجایم. دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش! هنوز من
هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم
تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی. نگران شکستن دلت نباش! میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است
بشکند و جنسش عوض نمی شود … و میدانی که من شکست ناپذیر هستم … و تو مرا
داری … برای همیشه! چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می
نوازد … چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای … چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام! درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم! دلم
نمی خواهد غمت را ببینم … می خواهم شاد باشی … این را من می خواهم … تو هم
می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا. من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما
خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم) و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه
می دارم تا تازه شود … نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد. شبها
که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟ اما، نه من هم دل به دلت بیدارم! فقط
کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت … با عشق ! پای پنجره نشستم کوچه خاکستری باز زیر بارون من چه دلتنگتم امروز دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم هوای شهر تو و بوی گلاب دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره یادته اون روز برفی یادته اشاره کردی گوله گوله برف سرد و رو پیشونیش با یه پولک رو سینش با شاخه یاس یادمه با نگرونی شرم گرم لحظه ها رو قلبم رو دادم نگفتم ولی فصل آشنایی رفتی و قصه اون روز کاشکی میشد که دوباره کاشکی میشد توی دنیا قول میدم تا آخر عمر آدمک برفی نسازم …. تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست گوهرشناس نیست در این شهر شهریار استاد شهریار خسته ام از گردش چرخِ فلک کاش می شد که کسی می آمد کاش می شد کیوان شاهبداغی کاش می شد تو جنگلا،یه کلبه داشتیم من و تو پرسید باران؟ گفتم بهار! یه اتاق باشه …گرم گرم… روشن روشن نگاه بی قرار من اگه دســـت از چشـــات برداشت غرور نمک رو زخم من نپاش، من زخمی غرورتم عشقتو تو سرم نزن، انقد بهم نگو بمیر چه روزائی که سوختمو به پای تو حروم شدم عشقتو تو سرم نزن، انقد بهم نگو بمیر با من بمون یادم نمیره یادته چه ساده عاشقت شدم با من بمون و زندگی کن با تو همه چی عاشقانس حالا برای عشق تو چجوری بی تابم ببین با من بمون و زندگی کن با تو همه چی عاشقانس یادته بروی اون نیمکت نور،از تو واژه ها غمو خط میزدیم دورمون پرنده ها بودن و عشق، با نگاه من و تو یکی شد یه سبد خاطره داره یاد تو وقتی که تنها رو نیمکت میشینم از خدا میخام که عطر دلخوشی هر جا باشی به مشامت برسه نیمکت کنار فواره نور، یه بهونه واسه از تو گفتنه اسمشو تقدیر نذار جدایی تقصیر تو بود من به یه جایی میرسم که واسه یه لحظه دیدنم باید سر دست بشکونی اگه اون که کنارته اگه با همون راحتی اگه روزگار بد اگه خاطرات خوبمون خوشبختیت آرزومه خوشبختیت آرزومه از همون روزای اول میدونستم نمیتونی از همون روزای اول کاش همیشه پات بمونه خوشبختیت آرزومه خوشبختیت آرزومه خدایا ، خدایا ، خدیا توی دنیای بزرگت پوسیدیم که زندگی قصه ی تلخی است که از آغازش چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت آیینه پرسید که چرا دیر کرده است احساس پاک تو را زنجیر کرده است او برای همیشه دیر کرده است
ای عاشقان ای عاشقان گلایه دارم از جهان
دنیا به کام اهل ناز، ما بی دلان اهل نیاز
این آسمان را پر فروغ روی زمین را بی دروغ خالی ز کین می خواستیم ،زیبا ترین می خواستیم
دانلود فیلم فوق العاده دیدنی و زیبای The Mule محصول 2014 آمریکا نام فیلم : The Mule
وانمود کردم به همه که خیلی سخت نبود غمت یجور نشون دادم که نه یه اتفاق عادی بود اما شبا یواشکی وقتی که هیچکی نیست پیشم مدتیه عوض شدم انگار یه آدم دیگم دانلود موزیک ویدئو جدید و بسیار زیبای Robbie Williams به نام H.E.S برای دانلود به ادامه مطلب بروید
جوون تر که بودم یکی عاشقم بود دانلود فیلم جدید و بسیار زیبای گواهینامه دانلود فیلم ایرانی گواهینامه فیلم ایرانی گواهینامه با کیفیت عالی DVD با لینک مستقیم به همراه لینک کمکی
دانلود موزیک ویدئو جدید و بسیار زیبای ترکی از Hadise به نام Prenses برای دانلود به ادمه مطلب بروید
شراب خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
آغوش خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
بوسه خواستم…
گفت : ” ممنوع است ”
نگاه خواستم…
گفت: “ ممنوع است ”
نفس خواستم…
گفت : ” ممنوع است “
… حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،
با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ،
سنگ سرد مزارم را
و …
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،
نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،
به آرامی اشک می ریزد …
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است
تا بگویم هنوز بیدارم…
سر از این عشق بر نمی دارم …
انگار از همون روزاست حال و هوام رنگ توِ کوچه دلتنگ توِ
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
پیچیده توی اتاقم مثل خواب
داره بدجوری غریبی می کنه
آخه جز تو دردمو کی می دونه
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشه
من زدم از خونه بیرون
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچی که دارم ببازم
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
که به آرزوم رسیدم
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم
یه گلوبند و کشیدم
روی لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو کشیدم
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه
توی اون سرما چشیدم
سرخیش رو پوست سرد
آدمک برفی کشیدم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فکر میکردم
نمیگفتم نمی صرفه
زود گذر بود و گریزون
شما از اون خونه رفتین
آخر همون زمستون
واسه من مثل یه خواب شد
از تب گرم جدایی
آدمک برفی هم آب شد
روبروت یه جا بشینم
یا که رد پات رو برف
توی کوچمون ببینم
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه
دیگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
خسته ام دیگر ازین فریاد ها
خسته از بی مهری و بی دادها
خسته از دلبستگی و یاد ها
خسته از شیرین و از فرهاد ها
خسته ام از این همه دیوانگی
خسته از نادانی فرزانگی
خسته از این دشمنان خانگی
خسته ام ازین همه بیگانگی
خسته از تنهایی و شب های تک
خسته از ایمانم و تردید و شک
خسته از دیو و دَد و دوزو کلک
خسته ام دیگر ازین آوارها
خسته از سنگینی دیوارها
خسته از ظلم و بد و آزارها
خسته از بی یاری بیمارها
خسته ام از تابش مهر و قمر
خسته از نامردمی های بشر
خسته از بی فطرتان بی هنر
خسته ام از خستگی ها، بیشتر…
خسته ام، خسته ام…
این دل خسته ما را ، می برد
چشم ما را می شست
راز لبخندبه لب ، می آموخت
کاش می شد دل دیوار، پر از پنجره بود
و قفس ها، همه خالی بودند
آسمان، آبی بود
و نسیم، روی آرامش اندیشه ما، می رقصید
کاش می شد که غم و دلتنگی
راه این خانه ما ، گم می کرد
و دل از هر چه سیاهی ست ، رها می کردیم
و سکوت
جای خود را به هم آوایی ما ، می بخشید
و کمی،مهربان تر بودیم
گل لبخند، به مهمانی لب می بردیم
بذر امید، به دشت دل هم
کسی از جنس محبت ، غزلی را می خواند
و به یلدای زمستانی و تنهایی هم
یک بغل عاطفه گرم
به مهمانی دل ، می بردیم
کاش می دانستیم
قدر این لحظه، که در دوری هم ، می راندیم
کاش می دانستیم
راز این رود حیات
که به سرچشمه ، نمی گردد باز
کاش می شد مزه خوبی را
می چشاندیم به کام دلمان
کاش ما تجربه ای می کردیم
شستن اشک از چشم
بردن غم از دل
همدلی کردن را
کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما، منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره ،بسی نازیباست
بهترین واژه، همان لبخند است
که ز لب های همه، دور شده است
کاش می شد که به انگشت ، نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
قبل از آنی که، کسی سر برسد
ما نگاهی به دل خسته خود می کردیم
شاید این قفل، به دست خود ما باز شود
پیش از آنی که به پیمانه دل، باده کنند
همگی زنگ پیمانه دل می شستیم
کاش در باور هر روزه مان
جای تردید نمایان می شد
و سوالی که چرا سنگ شدیم؟
و چرا، خاطر دریایی مان خشکیده است؟
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
که چراغی گردد ، دست اندیشه مان
کاش می شد که کمی آینه ، پیدا می شد
تا ببینیم در آن
صورت خسته این انسان را
شبح تار امانت داران
کاش پیدا می شد
دست گرمی که تکانی بدهد
تا که بیدار شود، خاطره آن پیمان
و کسی می آمد و به ما می فهماند
از خدا دور شدیم
” کاشکی” واژه درد آور این دوران است
“کاشکی” جامه مندرس امیدی است
که تن حسرت خود ، پوشاندیم
کاش می شد که کمی
لااقل
قدر وزن پر یک شاپرکی
ما مسلمان بودیم.
زمین و شخم می زدیم ،دونه می کاشتیم من تو
خودمون خونه می ساختیم ،دستامون گلی می شد
آهن و بتن نبود،دیوارا،کاگلی میشد
وقتی هیزم می آوردم تو میشستی رو به روم
می چکید نم نم بارون رو درختا روی بوم
آتیش کلبه به را بود ،دیگه سردت نمی شد
غم نون زانو می زد،حریف مردت نمی شد
کاش رو کول آدما خورجینی از غصه نبود
عشق آدما به هم فقط توی قصه نبود
کاشکی رو سر گلا منت باغبون نبود
واسه امنیت شهر ،گزمه و پاسبون نبود
پرسید بهار؟ گفتم لحظه های با تو بودن!
پرسید لحظه ؟ گفتم کوچه بن بست!
پرسید کوچه بن بست ؟ گفتم من و تو!
پرسید من و تو ؟ گفتم قصه ی ناگفته!
پرسید قصه نا گفته ؟ گفتم هزار و یک شب بودن ما!
پرسید هزارو یک شب بودن ما؟ گفتم زیر پنجره ی تنهایی من!
پرسید زیر پنجره ی تنهایی؟ گفتم اشک مهتاب وقتی نمی غلتد!
پرسید اشک مهتاب؟ گفتم شکوه التماس وقتی دست نیاز به سویت دراز می کنم!
پرسید شکوه التماس؟ گفتم شبهای تاریک یلدایی!
پرسید شبهای تاریک یلدایی؟ گفتم اشک های سرشار پنهانی!
پرسید اشکهای سرشار پنهانی؟ گفتم قلبی که از دیدار می تپد و از ندیدن یار می گرید!
پرسید قلب؟ گفتم تو!
پرسید من؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم نوری که هرگز نمی میرد!
پرسید نور؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم اشک!
پرسید اشک؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم هاله ی دل تنگی!
پرسید هاله ی دلتنگی؟ گفتم عشق!
گریست!
پرسیدم عشق؟
گفت گریستن برای بودنهایی که باید باشند و نیستند و نبودنهایی که نباید باشند و هستند!
من گریستم ، او گریست،
کسی از دالان تنهایی چشم های منتظر غمزده مان فریاد زد…
تو باشی منم باشم
کف اتاق سنگ باشه… سنگ سفید… تو منو بغل کردی که نترسم
که سردم نشه نلرزم
می دونی ؟
تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار
پاهاتم دراز کردی… منم اومدم نشستم جلوت بهت تکیه دادم
دو تا دستاتو دور من حلقه کردی
بهت میگم چشماتو می بندی؟…می گی : آره
چشماتو می بندی
بهت می گم : قصه می گی تو گوشم ؟
می گی : آره
و شروع می کنی به قصه گفتن تو گوشم
آروم آروم… قصه می گی
یک عالمه قصه بلندو طولانی که هیچ وقت تموم نمی شه
می دونی ؟
می خوام رگمو بزنم
چون دست چپ… یه حرکت سریع… یه جمله ی عمیق بلدی ؟
نه وای !!! تو که نمی بینی
و نمی دونی که می خوام رگمو بزنم
تو چشماتو بستی نمی بینی …
من تیغ و از جیبم در میارم… نمی بینی که
سریع می برم
نمی بینی که خون فواره می کنه… روی سنگ های سفید و
نمی بینی که دستم می سوزه
من لبمو گاز می گیرم که نگم : آخ
که تو چشماتو باز نکنی و منو نبینی
تو داری قصه می گی و هیچ چیز رو نمی بینی
من دارم دستمو نگاه میکنم
دست چپمو… خون ازش میاد
می دونی ؟
دستمو می ذارم رو زانوهام
خون از روی زانوهام می ریزه کف سنگها
مسیرش قشنگه… حیف که چشمات بسته است
نمی بینی …
تو بغلم کردی نمی بینی که سردم شده
محکمتر بغلم می کنی تا گرمم شه
می بینی که نا منظم نفس می کشم
تو دلت می گی آخی …
نفسم گرفت… می بینی ولی محکم تر بغلم می کنی
سردتر می شم… می بینی که دیگه نفس نمی کشم
چشماتو باز می کنی و می بینی من مردم …می دونی ؟
می ترسم خودمو بکشم
از سرد شدن… از این هایی که مردن… از خون دیدن
ولی وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم
مردن خوب بود
آروم آروم… در کناره تو… و در آغوشه تو…
گریه نکن
من دیگه نیستم که ببوسمت… بگم خوشگل شدی
تو خیلی گریه می کنی
دلم می شکنه… دلم نازکه… نشکونش
باشه ؟
من مردم ولی تو باورت نمی شه
تکونم می دی که بیدار شم
فکر می کنی مثل همیشه قصه گفتی و من خوابیدم
می بینی نفس نمی کشم… ولی بازم باور نمی کنی
اونقدر محکم بغلم می کنی که گرمم شه… اما فایده نداره
من مردم … ولی برای تو زنده ام
پس هر شب به این باغ بیا… ولی گریه نکن
می خوام یه چیزی بهت بگم می دونی ؟
دوست دارم
اگه این قــصه شیــرین واسـت پایان تلخی داشت
اگه هر وقــت که دلتنـــگی صـدامو دیگه نشنیدی
اگه فردا زیر بـــــــارون منـــو بــا دیــــگری دیـــدی
من ار تو معــذرت میخــوام اگه از من بـــدی دیدی
من از تو معذرت میــــــخوام اگه از دوری رنجیــدی
من از تو معذرت میخوام که باز چشماتو تر کـــردم
من از تو معـــذرت میخوام که دیــگه بر نمیـــگردم
نگو دلگیـــری از دستـــم که قــــدرت رو ندونستم
دلــم خوشبختــیتو میخواست تو باور کن نتونستم
اگه دستای سرگـــــردون منو از قلـــب تو چیــــده
من از تو معذرت میــخوام گــل زیـــــبای ارکیـــــده
من از تو معذرت میخوام که دلگیــری و پـــژمــرده
من از تو معذرت میخوام که احساست ترک خورده
با این همه بدی ببین هنوز سنگ صبورتم
از درد من قصه نگو، قصه ی من تکراریه
مردن من همیشگی واسه دل تو عادیه
جلو چش غریبه ها چقدر خوار و حقیر شدم
هیچی ازم نذاشتی تو، وقتی دیدی اسیر شدم
وقتی نبودم هیچ کسی با دلت هم بازی نبود
خاک سیاه نشوندیمو، دلت هنوز راضی نبود
تموم هستیم مال تو غرورمو ازم نگیر
چرا همیشه تبرت رو ریشه ی دل منه؟
بگو چرا قلب منه باید همیشه بشکنه؟
یه عمری من دل بستمو، تو چشمای تو گم شدم
دیگه چی میخوای از دلم؟ هرچی که میخواستی دیدی
به عشق پاک و بی ریام توی دلت می خندیدیــــــــــــــی
تموم هستیم مال تو غرورمو ازم نگیر
چرا همیشه تبرت رو ریشه ی دل منه؟
بگو چرا دل منه باید همیشه بشکنه؟
گفتم که دنیامو میدم اگه بشی مال خودم
نگاه مهربون تو یه حس عاشقونه بود
برای دیوونگیام نگاه تو بهونه بود
با هم دیگه غمی نداریم صدات برام بهترین ترانس
با من بمون و زندگی کن با تو همه چی عاشقانس
با هم دیگه غمی نداریم صدات برام بهترین ترانس
بیا کنار این دل پر ز خواهشم بشین
تا که بگم تو زندگی واسه تو کم نمیذارم
من به تو ثابت میکنم بی انتها دوست دارم
با هم دیگه غمی نداریم صدات برام بهترین ترانس
با من بمون و زندگی کن با تو همه چی عاشقانس
با هم دیگه غمی نداریم صدات برام بهترین ترانس
فقط تو نیستی که منو شکستی
فقط تو نیستی که باهام نموندی
تـو این شــبو روزای بی هیـــــاهو
فقـط تو نیستی که منو سوزوندی
من همـیشه به هرکی دل سپردم
ازش فقط یه خاطــــــــــره برام موند
اینهمه تنها شدنو شــــــــــــکستن
من و دیگه از هرچی عشقه ترسوند
فقط تو نیـــــــستی که شبونه رفتی
فقط تو نیســـــتی که دروغ میگفتی
نمیدونم شاید یه روز که دور نیست
تـــــو هم به حـــــالو روزه من بیفتی
انـــــــــــگار که سرنوشته من همینه
من از تو هیچ گــــــــــــلایه ای ندارم
حتماً خودم مقصــــــــــــــــــرم عزیزم
یه عمریه همیشه بیقـــــــــــــــــرارم
فقط تو نیستی که منو شکستی
فقط تو نیستی که باهام نموندی
تـو این شــبو روزای بی هیـــــاهو
فقـط تو نیستی که منو سوزوندی
من همـیشه به هرکی دل سپردم
ازش فقط یه خاطــــــــــره برام موند
اینهمه تنها شدنو شــــــــــــکستن
من و دیگه از هرچی عشقه ترسوند
فقط تو نیـــــــستی که شبونه رفتی
فقط تو نیســـــتی که دروغ میگفتی
نمیدونم شاید یه روز که دور نیست
تـــــو هم به حـــــالو روزه من بیفتی
انـــــــــــگار که سرنوشته من همینه
من از تو هیچ گــــــــــــلایه ای ندارم
حتماً خودم مقصــــــــــــــــــرم عزیزم
یه عمریه همیشه بیقـــــــــــــــــرارم
دست من بدور گردن تو بود، وقتیکه تکیه به نیمکت میزدیم
من میخاستم با تو پرواز کنم و برسم به عاشقی اما نشد
شکر رویا که هنوزم میتونم توی رویا روی ماتو ببینم
ممنونم از شب رویا که بازم وقت دلتنگی بدادم می رسه
جای خالی تو گریه آوره ، مرگ لحظه های شیرین منه
یادته روزهای برفی؟ یادته ؟
خراب شدن آدم برفی، یادته ؟
یادته گریه می کردی از ته
شالوکلاه دماغ یخی یادته ؟
یادته روزای برفی؟ یادته ؟
می گذشت اما به سختی، یادته؟
گلوله های برفی لبها به رنگ قرمز
تو رفتی و من موندم گفتی خداحافظ
سورخوردن روی برفا، عجب چه خندهای
قول داده بودی بری زودی پیشم بیایی
گلوله های برفی یکی بعد اون یکی
سورخوردن و تاب خوردن تو رویاهای یخی
قول داده بودی بری زودی پیشم بیای
من موندم و یه تاب اونم خالی خالی
شال دور گردنو خودم بافتم با زحمت
توگره شو باز کردی پسش دادی چه راهت
اون روزا هواسرد سرد تو بودی تو خیابون
گلوله یخ یادمه دلو شکستی چه آسون
کم رویی هات یادمه لبخندهای عاشقونت
گفتی خدانگهدار رفتی از پیشم چه راحت
همیشه یکی کم میاره این دفعه نوبت تو بود
اگه دوباره دیدمت شرمنده از خودت نباش
زندگی اینه عزیزم یکی میره یکی میاد
واسه همینه بعد تو به کسی دل ندادم
آره به قول تو من یه احمق سادم
زود باورم میشه وقتی هر کی هر چی میگه
تو بدون ولی میگذره این روزا و یه روزی که
تقاص قلب خرد منو یه روزی پس میدی یه جوری که
دنبالم میگردی اما منو نمی بینی دیگه
میخوای از نو شروع کنی من توی قله هام ولی متاسفم عزیزم نمیتونی
تو رو بیشتر از من میخواد
اگه باهات راه میاد
تو رو ازم گرفته
از خاطرم نرفته
حتی با من نباشی، حتی از خاطره هامون جدا شی
حتی با من نباشی، حتی از خاطره هامون جدا شی
میدونستم نمیمونی
عشقو تو چشام بخونی
دل تو با دیگری بود
اونکه عشق بهتری بود
حتی با من نباشی، حتی از خاطره هامون جدا شی
حتی با من نباشی، حتی از خاطره هامون جدا شی
می خواستیم ، می خواستیم ، می خواستیم مثل این روزو نبینیم که دیدیم که
ناز اون ، بلای اون ، حسرت دل ، عذاب عالم
هر چی باید همه کمتر بکشند ما کشیدیدم که
زندگی میگن برای زنده هاست اما خدایا
بس که ما دنبال زندگی دیویدیم بریدیم که
وای برما ، وای برما ، خبر از لحظه ی پرواز نداشتیم
تا می خواستیم لب معشوق و ببوسیم پریدیم که
بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم
دنبال هم امروز و فردا گذشت
دل میگه باز فردا رو از نو بساز
ای دل غافل دیگه از ما گذشت
زندگی میگن برای زنده هاست اما خدایا
بس که ما دنبال زندگی دیویدیم بریدیم که
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت :
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی سال ها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم… آه!
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
نامردمی از هر کران آتش به دلها می زند
همچون زمین و آسمان ستاره های خون چکان
سنگ مصیبت هر زمان بر سینه ما می زند
آتش به دلها می زند
این قلب خونین باغ ما داغ شقایق داغ ما
ما خسته از رنگ و ریا با درد هر داغ آشنا
روزی که قلب این جهان با عشق و آزادی زند
دنیا به روی مردمان لبخندی از شادی زند
شادا که با یگانگی از بند غم رها شویم
به رغم هر بیگانگی من و تو با هم ما شویم
چون ما چنین می خواستیم
آری همین می خواستیم
| با کیفیت خارق العاده BluRay 720p / با لینک مستقیم / از دست ندید |
ژانر : کمدی | جنایی | درام
کارگردان : Tony Mahony, Angus Sampson
نویسنده : Jaime Browne (story), Angus Sampson
ستارگان : Hugo Weaving, Angus Sampson, Leigh Whannell
محصول : آمریکا
زبان : انگلیسی
زمان : 1 ساعت 43 دقیقه
امتیاز : 6.5/10
کیفیت : BluRay 720p
فرمت : MP4
حجم : 800 MB
اطلاعات بیشتر : IMDB
لینک دانلود : مستقیم – Direct
خلاصه داستان : داستان فیلم درباره ی یک حمل کننده ی مواد مخدر تازه کار هستش که توسط قانون گرفته می شود و مشکلاتی برایش پیش می آید و
ادامــﮧ مطلب
رفتن و دل بریدنت
وانمود کردم به همه که دیگه اشتیاقی نیست
واسه دوباره دیدنت
همون دوتا درد دلم واسه خودش زیادی بود
یجوری گفتم که همه بهم میگن بی عاطفه
میگن که حرف امروزت با دیروزت مخالفه
گوشیمو روشن میکنم به عکس تو خیره میشم
دیگه منم و غربت اشک های بی امون من
به کی بگم دیونتم به کی بگم تنگ دلم
هرکی می پرسه یادشی؟ دارم بهش دروغ میگم
دلم نمیخواد هیچ کسی چیزی بدونه از غمم
همین غرور لعنتی تورو جدا کرده ازم
هیچکی خبر نداره از دقیقه های غربتم
اینجوری وانمود شده که بی تو خیلی راحتم
ادامــﮧ مطلب
منو که نمیدید دلش میـگرفت زود
میگفت خــیـــلی وقته دلم پا به پاته
میگفت هر جا باشی نگاهم به راتــه
منم بچه بودم دلم پر پرش شد
بهش ایـــنو گفتم اونم بـــاورش شد
خلاصه نشستیم یه رویا کشیدیم
واسه زندگیمون چه خوابایـــی دیدیم
به هم قـــــول دادیم که با هم بمونیم
تا هر جا که میشه تا هر جا بتونیم
ولی من نموندم نه اینکه نمی شد
زدم زیر قولم دلم دم دمی شد
حالا گـــاهی وقتا به یادش می افتم
درست لحظه هایی که یادش می افتم
تموم وجودم پر از شرم میشه
به این خاطراتش سرم گرم میشه
به هم قـــــول دادیم که با هم بمونیم
تا هر جا که میشه تا هر جا بتونیم
خودم زندگیمو به حسرت سپردم
درست خاطرم نیست ولی پاشو خوردم
ادامــﮧ مطلب
ادامــﮧ مطلب
PinkFly |